گاهی آدم احتیاج داره یکی بیاد بزنه رو شونش، بگه: “هی رفیق! از چیزی ناراحتی؟”
اونوقت آدم برگرده بگه: “آره رفیق،ازهـمهچـی”
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که بودن و نبودنش مهم باشد …
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه
بدی هاش یادت میره
نامردیش یادت میره
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!
حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد
دلخوری هـــــــایمـــــــان
دلـــــــتنگی هـــــــایمـــــــان
و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن
تنها به من بگو
با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد
کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟
من کر نیستم
فقط از وقتی صدایت را شنیدم
دیگر هیچ صدایی شنیدنی نیست…
یه وقتایی هم باید دستتو بذاری روی شونۀ بعضیا و بگی :
نــه …
خوشـــــــــــــم اومـــد …
از اونی که فکـــــــــر می کردم ؛
آشـــــــــــــغال تـــری ..
●● בیگـہ گـذشـتـ اوטּ وقتآیـے کـہ آבمهـآ هَـمבیـگَـرو בور میـزבטּ●●
●● حآلآ בیـگـہ از روے هَمــ ــ ــــ ــ ـــ●●
●● رב مـیشَـ ـــטּ ●
تــرس از هیــچ چیــز نَدآرَمـــ
وقتــے یقیــن دآرم بیشتَــ ــر از مَــن
کســے دوستت نخوآهـ ـد دآشتـــ…
بیشتـر از مَــن کســے طاقتــ کم محلــے هآیتــ راندارَد…
بُـــــــــــــرو…!!!
تَرس برآے چــه؟؟
وقتـ ـے مــے دآنَــم یک روز تُفــــــــ مــے اندآزے
بـه روے تمآمــ آنهآیے کــ ـه بخآطرشآنــ من رآ
از دستــ دآدے…!
سلامتیه اوناییکه مدتهاست کسی بغلشون نکرده
کسایی که مدتهاست کسی بهشون نگفته دوستت دارم
سلامتی اوناییکه مدتهاست دلشون واسه یه ذره مهربونی تنگ شده
سلامتی اوناییکه اونقدر دلشون نازک شده که
هروقت میرن تو فکر چشاشون پر از اشک میشه...!
پس سلامتی خودم...
می تــــــرسم از بعضـــــی آدمها ...
آدمـــــهایی که امروز دوســـــتت دارند و
فردابـــــدون هیچ توضیحی رهـــــایت می کنند...
آدمهایی که امـــــروز پای درد دلت می نشینـــــند و
فردا بیرحـــــمانه قضـــــاوتت می کنند...
آدمهـــــایی که امروز لبخندشـــــان را می بینی و
فردا خشـــــم و قهرشان......
آدمهـــــایی که ام روز قدرشـــــناس محبتت هستند و
فردا طـــــلبکار محبتت...
آدمهـــــایی که امروز با تعـــــریف هایشان تو را به عـــــرش می برند و
فردا سخـــــت بر زمینـــــت می زنند...
آدمهـــــایی که مدام رنـــــگ عوض می کنند
امروز ســـــفیدند، فردا خاکســـــتری، پس فردا سیاه...
آدمـــــهایی که فقـــــط ظاهرا آدمند ...
چیزی هســـــتند شبیه مداد رنگـــــی های دوران بچگی مان !!
هر چه بخـــــواهند می کشند...
هر رنـــــگ که بخواهنـــــد می زنند....
می ترســـــم از بعضـــــی آدمها .
ﺧــــــــــــﻮﺩﻡ ﺁﺱ
ﺭﻓﯿـــــــــــﻘﺎﻣــﻢ ﺧــــــــﺎﺹ
ﺩﻧﯿـــــﺎ ﻣــــﺎﻟــﻪ ﻣـــــﺎﺳـــــــــــــــﺖ
ﮔــــــﻮﺭ ﭘـــﺪﺭ ﺍﻭﻧــــــــــﯽ ﮐـــﻪ ﻣـــﺎ ﺭﻭ ﻧــﺨــﻮﺍﺳــﺖ
ﺳـــــﺮﻣــــــــوﻥ ﺑـــــﺎﻻﺳـــــــــــﺖ
ﭼــــﻮﻥ ﺑـــﺎﻻ ﺳــــــــﺮﻣـــﻮﻥ ﺧــــﺪﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻨــــــــﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳــــــــﺖ
ﻭﺍﺳــﻪ ﺍﻭﻧــــــــﯽ ﮐـــﻪ ﻣــــا ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺍﺳـــــــﺖ
ﻭﺍﺳـــــــﻪ ﻫﻤﯿــــــﻦ ﭼﻨــــﺪ ﺟﻤـــــﻠﻪ ﺳــــﺖ
ﮐــــﻪ ﺑﻪ ﻣــــــﺎ ﻣﯿﮕـــــــــﻦ " ﺧــــــــــــــــــــﺂﺹ "
ﺁﺭﻩ ! ایــــــــــــــن جوریــــــــــــﺎﺳـــــــ !
سلامتــــی کســـی کـــه دیگـــه بهـــش زنـــگ نمیــزنـــم ،
امـــا اگـــه بفهمـــم خطـــش خاموشــــه ،
دِقــــــــ میکنـــــــــم ...
وقتی تند تند غر و میزنم و سکوت میکنی
بعد سرمو میارم بالا و تو فقط نگام میکنی
میگی:
ای جونم قیافشو بعد هر دو میخندیم
همون لحظه است که تو دلم میگم خدایا ازم نگیرش
خدایا میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باهـــــــــــر کــــــــــس میشـــــــــه خنـــــــدیــــــــد....
ولـــــــــــــــــــی !!!
فقــــــــــط در آغــــــــــوش یـــــــــک نفـــــــــــرمیشــــــــــه
گـــــــــــــریــــــــــه کـــــــــــرد.....
گفتمش آرام جاني؟ گفت: نه
گفتمش شيرين زباني؟ گقت: نه
گفتمش نامهرباني؟ گفت: نه
مي شود يك شب بماني؟ گفت : نه
دل شبي دور از خيالش سر نركرد
گفتمش افسوس او باور نكرد
خود نميدانم خدايا چيشتم !
يك نفر با من بگويد كيستم !
بس كشيد آه از دل بردنش
آه اگر آهم بگيرد دامنش
با تمام بي كسي ها ساختم
واي بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او ديوانگي ست
آه غير از من كسي ديوانه نيست
گريه كردن تا سحر كار من است
شاهد من چشم بيمار من است
فكر ميكردم كه او يار من ست
نه فقط در فكر آزار من است
نيتش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغي فاحش است
يك شب آمد زير و رويم كرد و رفت
بغض تلخي در گلويم كردو رفت
مذهب او هرچه باداباد بود
خوش به حالش كين قدر آزاد بود
بي نياز از مستي مي شاد بود
چشم هايش مست مادر زاد بود
يك شبه از قوم سيرم كرد و رفت
من جوان بودم پيرم كرد و رفت ... !
بايد بازيگر شوم
آرامش را بازي كنم ...
باز بايد خنده را بزور بر لبهايم بنشانم ...
باز بايد مواظب اشك هايم باشم ...
باز همان تظاهر هميشگي:"خوبم ..."
اينگونه عادلانه نيست !
چشمانت را زمين بگذار
بيا دست خالي بجنگيم !
زن كه تو باشي
مرد بودن خوب است
از ميان تمام مونث هاي دنيا
فقط كافيست پاي تو در ميان باشد
نميداني براي تو مرد بودن چه كيفي دارد
ميخواهم آنقدر بو بكشم تو را كه ريه هايم پر شود ار عطر تنت
كه هوا داشته باشم براي نفس كشيدنم وقتي كنارم نيستي ...
تو را بوسيدم و جانم به در شد
تنم آواره و دل در به در شد
به كامت تا نهادم كام خود را
تمام هستي ام زير و زبر شد
حالا كه نيستي،
پرنده اي آمده است
درحوالي همين باغ روبرو...
هيچي نمي خواهد
فقط مي گويد:
كو كو...!!!
كتاب سرنوشت براي هركسي چيزي نوشت
نوبت به ما كه رسيد قلم افتاد...
ديگه هيچي ننوشت!
خط تيره گذاشت و گفت:
تو باش اسير سرنوشت...
چه حسه خوبيه ...
شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستاي مردونت ... با موهاش بازي كني ...
چشماشو ببوسي ... آروم آروم تو بغلت خوابش ببره ... ولي تو هنوز بيداري ...
دوست داري فقط نگاش كني ... همينطوري كه داري نگاهش ميكني ... اشكات سرازير بشه ...
تو دلت پيش خودت بگي ...
نباشي ... ميميرم ...
سالهاست كه كفه ترازويم
تعادل ندارد !!!
دست خالي... !!
دل پر ...
دستهايم را محكمتر بگير
من هنوز هم نمي خواهم
تورا...
به دست خاطرات بسپارم...
آشنا شد ... دوست شد ...
مهر شد ... گرم شد ...
عشق شد ... يار شد ... تار شد ...
بد شد ... رد شد ... سرد شد ...
غم شد ... بغض شد ... اشك شد ...
آه شد ... دور شد ... گم شد ...
تمام شد ، تمام شد
به " تو " كه ميرسم ...!
مكث ميكنم
انگار در " زيباييت " چيزي را ،
جا گذاشته ام !
مثلا"...
در صدايت ... آرامش !
در چشم هايت ... زندگي !
سرت را روي شانه ام بگذار تا همه بدانند " همه چيز زير سر من است !
گاهي دلم ميخواهد عروسكي بودم ...
از همان عروسك هايي كه
تو با تمام وجودت به آغوشت ميكشي ...
كاش من هم عروسكي بودم
تا لا اقل يك بار گرماي آغوشت را حس كنم .
ساده مي گويم عزيزم دل بريدن ساده نيست
چشمهاي مهربانت را نديدن ساده نيست
از زمان رفتنت خورشيد را گم كرده ام
ناله هاي ابر را هرشب شنيدن ساده نيست
بايد كسي را پيدا كنم
كه دوستم داشته باشد
آنقدر كه يكي از اين شب هاي لعنتي
آغوشش را براي من و يك دنيا خستگي ام بگشايد
هيچ نگويد .
هيچ نپرسد .
مرا در آغوش بگيرد
و يك بوسه
فقط همين !
در فصل تگرگ عاشقت ميمانم
با ريزش برگ عاشقت ميمانم
هرچند تبر به ريشه ام ميكوبي
تا لحظه مرگ عاشقت ميمانم
حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…!
تقصیر دستور زبان است که...
بعد از من و تو "ما" نمی آیـــــد...
"او" می آیـــــد....
بعضيا بایدگفت: درسته که وقتي شاخ بازی در اوردی شاخت رو نشکونديم!!
ولي هول برت نداره!نه اين که نتونسته باشيم! نه!
طرفدار حقوق حيوانات هستیم
زنی که سر و صدا داره
یعنی
دوست داره
از زنی که ساکت شده بترس
یعنی
پایان
این روزها حتی اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است
"آخی ........."!!!!!!